طرح داستان فیلم
عماد الملک صدری، فئودال متنفذ، زمینهای روستاییان را به زور تصاحب میکند. کشاورزی به نام سید حسینینژاد از دست فئودال به مقامهای مسئول شکایت میبرد، اما هر بار تحقیر و حبس میشود. کشاورز در نزاعی عمادالملک را به قتل میرساند و در خانه نبیپور، معلم روستا، پنهان میشود. پدر صدری، که وزیر کشاورزی است، همراه گروهی وارد روستا میشود تا ماجرا را پیگیری کند. روستاییان معترض آنها میشوند و با دخالت ژاندارمها چند روستایی دستگیر میشوند. یکی از آنها پس از این که مورد ضربوجرح قرار میگیرد محل اختفای حسینینژاد را اطلاع میدهد. مأموران به خانه نبیپور یوروش میبرند و سید را که قصد فرار دارد، از پا درمیآورند و برای فیصله دادن به غائله معلم و دو تن از نزدیکان حسینینژاد را دستگیر و روانهٔ پایتخت میکنند.
آفتابنشینها؛ بازتاب تفکرات چپ در اوایل دهه 60
برای بررسی ماهیت این فیلم، لازم است به بازه زمانی ساخت این فیلم که محصول سینمای سال 1360 ایران است، توجه کنیم.
فیلم آفتاب نشین ها در اولین سال های پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران ساخته شده و در واقع نگاهی انتقادی به گذشته پیش از انقلاب دارد.
این فیلم که نگاهی انتقادی به موضوع اصلاحات ارضی در ایران دارد تلاش می کند تا اجرای ناقص اصلاحات ارضی را در ایران پیش از انقلاب به نمایش بگذارد.
اصلاحات ارضی در ایران با تصویب قانون اصلاحات ارضی در تاریخ ۱۹ دی ۱۳۴۰ آغاز شد و با رفراندوم ۶ بهمن ۱۳۴۱ به مرحله اجرا درآمد. اصلاحات ارضی در سه مرحله انجام شد:
در مرحله نخست تعیین شد که هیچ مالکی بیش از یک ده ششدانگ یا ششدانگ زمین در چند ده مختلف نداشته باشد. دولت زمینهای مازاد بزرگ مالکان را خریداری و بخشهایی که دارای زارعان صاحب نسق بودند را به صورت اقساطی به آنها فروخته و زمینهای بلاکشت باقیمانده تحت عنوان اراضی دولتی در اختیار دولت قرار میگرفت. با فروش سهام کارخانجات دولتی ترتیب باز پرداخت بهای زمینها به مالکان فراهم گردید.
در مرحله دوم صاحبان زمینهای استیجاری میباید یا به تقسیم درآمد حاصل از اجاره بپردازند یا بر اساس قراردادهای اجاره، زمینها را به زارعان بفروشند. به عبارت دیگر مالکان موظف شدند که یا ملک کشاورزی خود را برای سی سال به کشاورزان اجاره نقدی دهند یا آن را با توافق بدانها بفروشند. بدین ترتیب حداکثر مالکیت زمینها در دست یک مالک بسیار محدود شد. املاک موقوفه عام نیز بر اساس درآمد آن زمین به اجاره دراز مدت ۹۹ ساله به کشاورزان واگذار گردید. در مورد موقوفات خاص متولیان مجبور به فروش آنها به دولت و تقسیم آن بین کشاورزان شدند.
در مرحله سوم مالکانی که ملک خود را اجاره داده بودند بر اساس قانون تقسیم و فروش املاک مورد اجاره به زارعین مستأجر مصوب ۱۳۴۷ ملزم شدند یا زمین خود را به زارعان بفروشند؛ یا با رضایت مالک و زارع به نسبت بهره مالکانه یا عرف محل آن را با یکدیگر تقسیم کنند. محمدرضا پهلوی ادعا کردهاست این اقدام موجب شد همه کشاورزان ایران صاحب زمین شوند و ایران از یک کشور فئودالی به سوی «کشاورزی آزاد» و «صنعتی شدن» گام بردارد.(1)
اگرچه منتقدان اصلاحات ارضی معتقدند که این اقدام رژیم پهلوی، حداقل در کوتاه مدت موجب افت تولید محصولات کشاورزی در ایران شد اما چه مخالفان و چه موافقان اصلاحات ارضی در این موضوع اتفاق نظر دارند که رژیم پهلوی با قدرت و قاطعیت این کار را انجام داد و دلیل آن هم این بود که دولت وقت آمریکا تلاش می کرد با انجام یک سری اصلاحات در ایران و دیگر متحدانش مانع گسترش کمونیسم و جریان چپ به طور خاص حزب توده در ایران شود.
بنابراین نوشته شدن داستانی با این محتوا که شیوه انجام اصلاحات ارضی را و نه خود آنرا زیرسئوال می برد به نظر اینجانب بازتاب تفکرات چپ در ایران دهه 60 است که تلاش داشت حتی اقدامات چپگرایانه رژیم پهلوی را نیز دارای کژکارد و ناقص معرفی کند و این فیلم از نظر بازنمایی و گزارش واقعیت نمره بالایی نمی گیرد.
آفتاب نشین ها از نگاه نظریه انتقادی مارکس
'مارکسیسم (Marxism)، مکتبی سیاسی و اجتماعی است که توسط کارل مارکس فیلسوف و انقلابی آلمانی، در اواخر قرن نوزدهم ساخته شد. اساس مارکسیسم، آن طور که در «مانیفست کمونیست» (نوشته مارکس و انگلس) بیان شدهاست، بر این باور استوار است که تاریخ جوامع، تاکنون، تاریخ مبارزه طبقاتی بودهاست و در دنیای حاضر، دو طبقه، بورژوازی(سرمایه داری) و پرولتاریا(کارگر)، وجود دارند که کشاکش این دو، تاریخ را رقم خواهد زد.
میان مارکسیستهای مختلف، برداشتهای بسیار متفاوتی از مارکسیسم و تحلیل مسائل جهان با آن موجود است اما موضوعی که تقریباً همه در آن توافق دارند: «واژگونی نظام سرمایهداری از طریق انقلاب کارگران و لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و لغو کار مزدی و ایجاد جامعهای بی طبقه با مردمی آزاد و برابر و در نتیجه، پایان ازخودبیگانگی انسان» است.
مارکس و اِنگِلس همانند بقیه سوسیالیستها، تلاش کردند تا به کاپیتالیسم و سیستمهایی که در جهت به خدمت گرفتن کارگران پایهریزی شده بودند خاتمه دهند. در حالی که سوسیالیستها در آغاز راه به دنبال اصلاحات اجتماعی بلند مدت بودند، مارکس و اِنگِلس معتقد بودند که انقلاب، اجتنابناپذیر بوده و تنها مسیر ممکن برای رضایت مردم، حرکت به سوی سوسیالیسم و کمونیسم است.(2)
از منظر نظریه انتقادی مارکس، در فیلم آفتاب نشین ها شاهد حرکت جامعه از یک جامعه فئودالی به سمت یک جامعه سرمایه داری هستیم به طوری که ارباب صدری از آخرین فئودال هایی است که در مقابل سرمایه داری و صنعتی شدن جامعه مقاومت می کند اما پسرش که فردی تحصیلکرده رشته کشاورزی از آمریکاست از او می خواهد که به شهر بیاید و با سرمایه ای که دارد زندگی راحتی را سپری کند چنانکه خود او به عنوان وزیر کشاورزی و بخشی از جامعه سرمایه داری شهری از وضعیت مطلوبی برخوردار است.
ما در این فیلم نه تنها تضاد طبقه دهقانان با اربابان را و جدال این دو طبقه را شاهد هستیم حتی شاهد جدال جریان سرمایه داری با فئودالی یعنی جدال صدری پدر و صدری پسر هستیم.
ما در این فیلم، با قهرمان مبارزه با فئودالیسم و در عین حال سرمایه داری یعنی سید حسینی نژاد روبه رو هستیم که با صدری ها یعنی پدر و پسر که بر زیرساختهای قدرت یعنی زمین و سرمایه دسترسی دارند مبارزه می کند.
دسترسی خانواده صدری به قدرت دولتی در کنار داشتن زمین و پول، نه تنها محاکم قضایی بلکه مردم روستا و خود دهقانان را نیز با آنها همراه کرده است.
در واقع، از نقطه نظر مارکس، دسترسی خانواده صدری به زیربناهای اقتصادی و سرمایه موجب دسترسی آنها به همه چیز حتی روبناهای فرهنگی و اجتماعی شده است.
همانطور که این فیلم نشان می دهد بالاخره با تلاش های سید حسینی نژاد و در کنار او معلم روستا نپی پور جنبش دهقانی می تواند در حرکتی نمادین، فئودال را بکشد و فرزند او را که یک سرمایه دار شهری است از روستا فراری دهد.
ما در این فیلم به طور نمادین شاهد انقلاب دهقانان علیه اربابان و کشتن نمادین ارباب هستیم.
ما در این فیلم شاهد هستیم که مردم با محصول کار خود احساس از خودبیگانگی می کنند زیرا محصول مال آنها نیست و بخش عمده آن به ارباب اختصاص دارد. در حقیقت ارزش افزوده کار آنها را ارباب چپاول می کند و این موضوع از نگاه مارکس به معنای تداوم و بازتولید جامعه طبقاتی در نسل های مختلف است.
از دید نظریه انتقادی، دهقانان برای تغییر شرایط خود تلاش می کنند و تا حدی موفق می شوند، لااقل برخی از موانع را یعنی خانواده صدری را از سر راه خود بر می دارند.
آفتابنشینها از نگاه نظریه کارکردگرایی دورکیم
کارکرد گرایی(Functionalism) یکی از نظریات عمده در علوم اجتماعی است که به ویژه از اواخر دهه ۱۹۳۰ تا اوایل دهه ۱۹۶۰ در علم سیطرهٔ بلامنازعی داشت. محوریترین مفهوم در نظریهٔ کارکردگرایی واژهٔ کارکرد میباشد که به معنای نتیجه و اثری است که انطباق یا سازگاری یک ساختار معین یا اجزای آن را با شرایط لازم محیط فراهم مینماید. بنابراین، معنای کارکرد در منطق کارکردگرایی، اثر یا پیامدی است که یک پدیده در ثبات، بقاء و انسجام نظام اجتماعی دارد. به بیان دیگر کارکردگرایی هر پدیده یا نهاد اجتماعی را از نظر روابط آن با تمامی هیئت جامعه (که آن پدیده یا نهاد جزئی از آن است) مورد شناخت قرار میدهد.(3)
بررسی فیلم آفتاب نشین ها از منظر کارکردگرایان و به طور خاص امیل دورکیم پایه گذار علم آکادمیک جامعه شناسی یعنی توجه به کارکردی که نهاد دولت، نهاد دادگستری، نهاد خانواده، مدرسه، نهاد مسجد، نهاد پلیس و در عین حال واقعیت های اجتماعی مثل فئودالیسم، سرمایه داری، تحصیل، نظام کشاورزی، جامعه روستایی و غیره و ذالک در تقویت انسجام اجتماعی دارند.
ما در این فیلم شاهد کارکرد مثبت نهاد مدرسه و مسجد و مذهب و آموزش به عنوان دو واقعیت اجتماعی در تقویت انسجام مردم روستا علیه تبعیض و نابرابری هستیم به طوری که سید حسینی نژاد چنانکه از اسمش پیداست فردی مذهبی و مسجدی است و در مسجد مردم علیه صدری پسر شعار می دهند و سخنرانی وی را بر هم می زنند.
در عین حال، نپی پور معلم هم از نهاد مدرسه و آموزش آمده است تا مردم را برای احقاق حقوقشان منسجم کند.
ما شاهد کارکرد مثبت نهاد خانواده در تقویت انسجام اجتماعی هستیم به طوری که همسر سید حسینی نژاد و همین طور پسر وی در کنار وی هستند و از او دفاع می کنند و حتی همسر حسینی نژاد در سکانسی از فیلم مردم روستا را به دفاع از همسرش دعوت می کند.
در این فیلم می توان اثراتی از ضرب المثل معروف یک نفر برای همه و همه برای یک نفر هم دید و در حقیقت حسینی نژاد و نبی پور و چند نفر دیگر خود را قربانی کل روستا می کنند.
از سوی دیگر ما شاهد کژکارکرد دادگستری وزارت کشاورزی و پلیس هستیم به طوری که عامل شکاف در جامعه شده اند و به خواسته های شاکیان توجه ندارند.
اگر دادگستری به عنوان نهاد قضاوت، وزارت کشاورزی به عنوان نهاد حمایت و در عین حال، پلیس به عنوان نهاد امنیت نقش خود را ایفا می کردند و به داد دهقانان می رسیدند و مر قانون را در انجام اصلاحات ارضی انجام می دادند انسجام اجتماعی به هم نمی خورد و خون سید حسینی نژاد و ارباب صدری ریخته نمی شد.
در فیلم آفتاب نشینها، شاهد کژکارکرد نظام رعیتی-اربابی و نظام سرمایه داری در جامعه آنروز ایران هستیم به طوری که مردم عادی خود را بخشی از کل نظام نمی بینند و با آن احساس همبستگی نمی کنند زیرا از نظر دورکیم اعضای جامعه به مثابه اعضای بدن هستند و باید با هم در انسجام و همبستگی کامل باشند.
از منظر نگاه کارکردگرایی، جامعه به سمت انسجام بیشتر می رود تا نهادهای قانونی و واقعیت های اجتماعی را به شکلی تثبیت کند که کژکارکرد نداشته باشند.
آفتابنشینها از نگاه نظریه کنش متقابل نمادین مکتب شیکاگو
در نظريه كنش متقابل نمادين فرض بر اين است كه انسانها در فراگرد كنش متقابل اجتماعى به گونهاى نمادين معناهايى را به ديگران انتقال مىدهند و ديگران اين نمادهاى معنىدار را تفسير مىكنند و بر پايه تفسيرشان از اين نمادها واكنش نشان مىدهند. بنابراين، تفسيرهاى ذهنى ما از جهان تا حد زيادى تعيينكننده رفتار ماست و براى درك كنش متقابل نمادين، پژوهشگران هم فعاليتهاى قابل مشاهده و هم فعاليتهاى غيرقابل مشاهده (مثل افكار) مردم را مطالعه مىكنند.
كنش متقابل نمادين نظريهاى است كه بر اهميت ارتباطات نمادين، يعنى انواع اداها، اطوارها، ژستها، نمادها و مهمتر از همه زبان تأكيد مىكند. اين ارتباطات نمادين در واقع، در رشد فرد و جامعه نقش كليدى دارند.
طرفداران نظريه كنش متقابل نمادين استدلال مىكنند كه عملاً همه كنشهاى متقابل ميان افراد انسانى متضمن تبادل نمادهاست. هنگامى كه ما در كنش متقابل با ديگران قرار مىگيريم دايم در جستوجوى «سرنخهايى» هستيم تا بدانيم چه نوع رفتارى در آن زمينه مناسب است و چگونه آنچه را كه منظور ديگران است تعبير كنيم.(4)
از منظر مکتب شیکاگو و نظریه کنش متقابل نمادین، در حقیقت ما از ابتدای فیلم شاهد کنشگری سید حسینی نژاد در مقابل ظلم ارباب هستیم.
سید حسینی نژاد شکایت می کند نتیجه نمی گیرد؛ با ارباب مذاکره می کند تا او را قانع کند اما باز هم نتیجه نمی گیرد و در نهایت بازخوردهایی که می گیرد باعث می شود با ارباب صدری گلاویز و او را به قتل برساند.
در حقیقت، ساختار اجتماعی عامل قتل است و پلیس و وزارت کشاورزی و دادگستری و دیگران همه شریک جرم سید حسینی نژاد در این قتل هستند و با بازخوردهایی که به او داده اند باعث شده اند که او دست به این اقدام بزند.
مردم روستا هم به همین نسبت و در گیرودار برخورد با حوادث داستان تغییر کنش می دهند به طوری که ابتدا با وزیر کشاورزی همراهی می کنند و بعد تحت تاثیر صحبت های همسر حسینی نژاد و یارانش تغییر کنش می دهند و علیه پسر صدری در مسجد شورش می کنند.
در گیر و دار داستان تغییر کنش ها و تغییر نگاه های عناصر مختلف فیلم از قهرمان فیلم تا دیگر کاراکترها کاملا مشخص است.
آفتابنشینها از نگاه نظریه کنش پیر بوردیو
بوردیو دیدگاه ساختارگرایانه را با دغدغههایی برای عاملیت انسانی اشخاص میآمیزد و به نظامهای اجتماعی مینگرد تا الگوهای رفتار انسانی را بفهمد و ببیند چگونه جامعه آنها را تولید کرده است. مفهوم عمل نزد بوردیو که در کتاب طرح نظریه عمل بسط داده شده است به فرآیندی اشاره دارد که در آن، الگوهای اجتماعیِ رفتار، ساختارهای سلطه را بازتولید میکنند.
مجموعه آثار بوردیو حول یک محور حسی درونزا می چرخد. این حس نیرومند در چند مفهوم بزرگ تجلّی می یابد: مفاهیم عادت واره، میدان، خشونت نمادین و سرمایه فرهنگی رفته رفته به نظریه ای قدرتمند منتهی می شود.(5)
بوردیو بهوسیله مفهوم عادتواره habitus که آن را مَلَکه یا منش نیز میتوان خواند، مفهوم عمل را شرح میدهد. وی عادتواره را نظامی از تمایلهای دیرپا و تبادلپذیر و ساختارهای ساختهشدهای میداند که آمادهاند تا همچون ساختارهای ساختدهنده عمل کنند، یعنی همچون اصولی برای تولید و ساختنِ عملها و بازنماییهایی باشند که میتوان ابژهوار تنظیم شان کرد و منظم شان ساخت بیآنکه محصولِ اطاعت از قوانین باشند.
1- میدان(Champs) ”میدان" درنظریة بوردیو پهنة اجتماعی کمابیش محدودی است که در آن تعداد زیادی از بازیگران یا کنشگران اجتماعی با منش ها یا عادت واره ها (Habitus) هایی تعریف شده و توانایی هایی سرمایهای وارد عمل می شوند و به رقابت، همگرایی یا مبارزه با یکدیگر می پردازند تا بتوانند به حداکثر امتیازات ممکن دست یابند. جامعه در واقع از تعداد بی شماری میدان تشکیل شده است: میدان دانشگاهی، میدان هنری. میدان این یا آن صنعت و تجارت، میدان حکومت، میدان رسانهها و ... یکی از پروژه های ناتمام بوردیو در اواخر عمرش آن بود که در کتابی با عنوان خرده کیهان ها (Microcosmes) نظریه میدان را در قالبی تالیفی و با مصادیق روشن تجربی آن در رابطة میان میدان های مختلف ارائه دهد.
2- سرمایه(Capital) .مفهوم سرمایةn بوردیو که نفوذپذیری او از مارکس در آن به روشنی دیده می شود، بسیار فراتر از نظریة مارکسی می رود که سرمایة اقتصادی و انباشت آن و سازوکارهای این انباشت را محور تحلیل اجتماعی –تاریخی خود قرار می داد. در نزد بوردیو، سرمایه اقتصادی شامل سرمایه های مالی، میراث منقول و غیر منقول، دارایی های گوناگون و غیره تنها یکی از سرمایه های موجود در جامعه است و در کنار آن ما لااقل سه نوع دیگر از سرمایه را نیز داریم. نخست سرمایه فرهنگی شامل تحصیلات و به دست آوردن قابلیت های فرهنگی و هنری، بیانی و کلامی ؛ دوم، سرمایه اجتماعی به معنی به دست آوردن موقعیت های اجتماعی و برخورداری از شبکههای کمابیش گستردهای از روابط، دوستان و آشنایان که می توانند در مواقع ضروری به نفع فرد وارد عمل شوند؛ و سوم سرمایة نمادین که به دلیل موقعیتهای کاریزماتیک و یا با تکیه بر نمادها و قدرت های پیشزمینه ای برای نمونه نهادها، سازمانها، دین. قومیت و .... برای فرد ایجاد می شود.
بدین ترتیب هر فرد و هر مجموعهای از افراد در جامعه دارای سرمایهای کلی می شوند که خود ترکیبی است از سرمایه های نامبرده. در بالاترین ردة اجتماعی که میدان قدرت است در جوامعی مثل فرانسه ، به نظر بوردیو کسانی قرار می گیرند که دارای بالاترین سرمایة کل نیز هستند همچون سیاستمداران و مشاغل آزاد(پزشکان، وکلا، صاحبان بزرگ سرمایه...). در حالی که در پایین ترین رده کسانی قرار می گیرند که کمترین سرمایة کل را دارا هستند نظیر مزدبگیران زراعی و کارگران صنعتی ساده. در این میان ترکیب سرمایه اقتصادی و سرمایه فرهنگی می تواند گروههای اجتماعی متفاوتی را به وجود بیاورد برای مثال سرمایه فرهنگی نسبتا پایین و سرمایه اقتصادی بالا را می توان در رئوسای صنایع و سرمایه داران متوسط مشاهده کرد، در حالی که سرمایة اقتصادی پایین و سرمایة فرهنگی نسبتا بالا را می توان در مشاغل فرهنگی همچون معلمان و هنرمندان دید. سرمایه ها قابل تبدیل به یکدیگر و قابل مبادله با یکدیگر هستند و بنابراین بازتولید قدرت صرفا از خلال مدارهای خطی ساده مثلا در سیستم سیاسی یا فرهنگی انجام نمی گیرد بلکه در مجموعه هایی ترکیبی از میدان های فرهنگی، سیاسی ، اقتصادی، و ... انجام می گیرد که در مجموعه گروه حاکمان را می سازند.
3- تمایز(Distinction) مفهوم تمایز به معنی مجموعه تفاوت هایی است که رفتارها و سبک های زندگی افراد جامعه به دلیل موقعیتهای متفاوتشان از لحاظ سرمایه و قرار گرفتنشان در میدان های اجتماعی گوناگون میانآنها ظاهر می شود. به باور بوردیو همة آنچه سلیقه فرهنگی، انتخاب های هنری و .... نامیده می شود و ممکن است کاملا ”طبیعی" و ناشی از قریحههای ذاتی افراد شمرده شود، رابطة مستقیم و قابل اثباتی با وضعیت و موقعیت اجتماعی آنها دارد. این موضوع را وی در کتاب معروف خود ”تمایز"(1979) که حاصل یک تحقیق میدانی گسترده است نشان می دهد و ثابت می کند که چگونه می توان میان حوزه هایی چون ورزش، غذا، لباس، سلایق هنری، موسیقی. عکاسی، ادبیات از یک سو و وضعیت اجتماعی افراد از سوی دیگر روابط منطقی ایجاد کرد.
بوردیو به این ترتیب نشان می دهد که در جامعهای چون فرانسه، در میدان قدرت با عملکردها و سبکهای زندگیای سروکار داریم که سرگرمی های مورد علاقه آنها اسکی روی آب، تنیس، اسب سواری و شطرنج، گلف، و نواختن و گوش سپردن به پیانو است در حالی که در قطب مقابل( سرمایة کل منفی) با فوتبال، ماهیگیری، و نواختن و شنیدن آکاردئون سروکار داریم. او نشان می دهد که چگونه از نوع خودروهای انتخاب شده تا دکوراسیون متزل، از موضع هایی که برای عکاسی انتخاب می شود. تا انچه افراد خورده و می نوشند ، الزامات اجتماعی افراد را جهت می دهند.
4- عادت واره، منش یا هابیتوس(Habitus) این واژة قدیمی لاتین که به معنی ”شیوه بودن" است، ریشه در ارسطو و یونانیان باستان دارد و در دوران جدید نیز به وسیلة امیل دورکیم برای اطلاق به رفتارهای متمایز کنندة اجتماعی در جماعت های انسانی کمابیش بسته سنتی یا مدرن به کار گرفته شده است. اما بوردیو از این واژه تعبیر جدیدی ارائه می دهد و آن را مجموعهای از قابلیتها تعریف می کند که فرد در طول حیات خود آنها را درونی کرده و در حقیقت بدل به طبیعتی ثانویه برای خویش می کند، به گونهای که فرد بدون آنکه لزوما آگاه باشد بر اساس آنها عمل می کند. منش ترکیبی پیچیده از ابژکتیویته و سوبژکتیویته اجتماعی برای ساختن شخصیتت افراد نیز هست که هر شخصی را از دیگری متفاوت می کند
5- خشونت نمادین(Violencen Symbolique) در دیدگاه بوردیو این مفهوم با مفهوم سرمایه نمادین پیوند کاملی دارد. در واقع خشونت یا قدرت نمادین صرفا یک پتانسیل و امکان اعمال قدرت یا خشونت است. اما همین امکان سبب می شود که افراد به شدت رفتارهای خود را کنترل کرده و خود را با منشاء بروز آن خشونت هماهنگ کنند. خشونت نمادین عمدتا از طریق درونی کردن نظام سلطه انجام می گیرد که در آن کسی که اعمال سلطه می کند و کسی که زیر سلطه قرار دارد هر دو ممکن است به صورتی ناخود آگاه نظام سلطه را چنان درونی کنند که به صورت خودکار در حرکات روزمره ، در انتخاب ها و در تمام ابعاد زندگی شان آن را دائما تولید و بازتولید نمایند. مهم ترین تفاوت خشونت نمادین با خشونت صرف در تعریف وبری آن از موقعیتش در دولت در آن است که این خشونت لزوما به عمل تبدیل نشده و عامل اجرای آن نه صرفا کنشگران حاکم بلکه همچنین کنشگران زیر حاکمیت هستند.(6)