
محمد حقیقی راد - سهراب سپهری به زیباترین شکل ممکن حال این روزهایمان را با واژههایش به تصویر کشید، وقتی گفت: «و گیاهان را در نور، و گیاهان را در ظلمت دیدم. جانور را در نور، جانور را در ظلمت دیدم. و بشر را در نور و بشر را در ظلمت دیدم.» ما در ظلمت بشر به تاریکترین شکل ممکن جاماندهایم و تاریکی این روزهای سخت چنان کورمان کرده که توان دیدن جانور را در نور نداریم. همین ظلمت و تاریکی گسترده، بستری را فراهم کرد تا به خود جسارت و اجازه جان ستاندن از جانداران را بدهیم.
چندی پیش یکی از دوستان فعالان حقوق حیوانات و محیط زیست در فضای مجازی کلیپ هایی که محتوای آن نمایانگر آزار و اذیت دو سگ در مناطق مختلف کرمانشاه صورت گرفته بود برای بنده حقیرارسال کرد که آن زمان تب حمایت از حقوق حیوانات باری دیگر در جامعه گسترش پیدا کرد و شبکههای اجتماعی از توئیتر تا اینستاگرام باری دیگر بستر درددلهای خودمانی پیرامون این ماجرا شد و تنها نمودی کوچک از رفتار انسانهایی بود که نور و روشنایی را فراموش کردهاند. تحلیلهای روانشناختی این ماجرا نمودی واضح دارد. انسان دچار بحران شده است. انسان در روزگاری وارد بحرانی گسترده شده که به شکل ملموسی هر لحظه با خشم و خشونت گسترده در زندگی خود مواجه میشود. ما هر روز به عریانترین شکل ممکن در حال تماشای خشونت علیه بشریت هستیم. همین روند شاید موجب افزایش نمود رفتار خشونتآمیز در جامعه شده است وحال با این اوصاف مرا بر آن داشت که معضلی را تحت عنوان حیوان آزاری را مورد بررسی زوایای پنهان اجتماعی آن را مورد بررسی قرار دهم
انسانشناس معروف دکتر آلبرت شوایتزر میگوید: ۹۰ درصد از جنایتکاران در کودکی از شکنجه دادن و کشتن حیوانات لذت میبردند که این موضوع در فایلهای قتلهای زنجیرهای توسط کارشناسان تایید شده است. تحقیقات دیگر در کشورهای مختلف نیز موید این موضوع است که بیشتر قاتلان زنجیرهای یا افرادی که رفتارهای خشونتآمیز در مقابل همنوعان خود داشتهاند در کودکی و نوجوانی و حتی بزرگسالی مبتلا به جنون حیوانآزاری بودهاند.
به همین دلیل در کشورهای توسعهیافته این رفتار جرم تلقی شده و برای آن مجازات در نظر گرفته شده است، چرا که این اعمال میتواند نشانههای اولیه بیماری سادیسم باشد که در صورت پیگیری و درمان نشدن میتواند موجب فجایع انسانی و ناامنی در آینده شود؛ رفتاری که متاسفانه بسیاری از ما طی زندگی خود حداقل چند باری شاهد بودهایم یا کسانی را دیدهایم که با افتخار از آن تعریف کردهاند. بچههایی که گربه را از دم مانند وزنهای میچرخاندند و پرتاب میکردند. روی موشها نفت میریختند و آتش میزدند تا فرار هراسانگیزش را به تماشا بنشینند.
از آنجایی که چنین عملکردی به شکل عریان در جامعه زنگ خطری جدی است، چرایی چنین روندی اهمیتی بسیار جدی دارد. واقعیت این است که نمیتوان قاطعانه و با مدارک مستند علمی گفت خشونت الزاما در جامعه افزایش پیدا کرده. اما به قطع میتوان گفت خشونت این روزها به مدد شبکههای اجتماعی و رسانهها مرئی و ملموس شده است. از همین رو باید به این موضوع توجه داشت که میزان دیدن خشونت را نباید با افزایش آن یکی بدانیم. حال آنکه با نگاهی موشکافانهتر و دقیقتر میتوان گفت نه تنها خشونت این روزها مرئیتر از گذشته شده بلکه افزایش نیز پیدا کرده است.
باید بر این نکته تاکید کرد که خشم فروخفته به دلایل گسترده و گوناگونی افزایش پیدا کرده است و یکی از دلایل اصلی افزایش این میزان از خشم فروخفته در جامعه به طور قطع مسائل و مشکلات اقتصادی است. افزایش آسیبهای اقتصادی همواره به اخلاق جامعه ضربه وارد کرده و آن را دچار بحران میکند. فراموش نکنید این میزان از خشم باید در کانالی مناسب تخلیه شود. عدم تخلیه آن در مسیر مناسب منجر به بروز و نمود آن به شکل پرخاش در جامعه خواهد شد که موضوعی بسیار جدی و خطرناک است. البته نمود خشم به شکل پرخاش روندی کاملا طبقاتی است. از همین رو در طبقات اجتماعی مختلف به اشکال متفاوت نمود پیدا میکند.
اگر به ضلع طبقاتی بودن خشونت در جامعه توجه کنید به روشنی خواهید دید که ایجاد آزار و اذیت و آسیب رساندن به دیگران در منطقهای که سگکشی و حیوان آزاری رخ داد به اشکال دیگر نیز ملموس و قابل مشاهده است. افراد جامعه در اقشار فرودست به شکلی عریان و ملموس اعضای خانواده، دوستان و هممحلهایهای خود را مورد آزار و اذیت قرار میدهند. این آسیب اما حاصل بحرانهایی بسیار جدیتر است. از همین رو باید توجه کرد خشم و پرخاشگری خود معلول ماجرای برخاسته از بحرانهای جدی به مانند فقر و مشکلات اقتصادی است.
اما از آسیبهای خانوادگی و بحران در خانواده هم نباید گذر کرد.و بر این باور داشت که وجود خشونت در متن خانواده موضوعی خطر آفرین است. مواجه شدن مدام کودک با پرخاشگری والدین و در گام بعدی خشونتهای مدام در مدرسه روندی خطرآفرین است. این روند در صورت تکرار فرد را تبدیل به انسانی پرخاشگر و خشن میکند. بازگشت دوباره او به چرخه جامعه تکرار خشم را رقم میزند. متاسفانه در حال حاضر خشونت و پرخاشگری شکلی عادی در جامعه گرفته است.
نگاه به جامعه در جایگاه پیکری یکپارچه شاید پرسشهای گستردهای را پاسخ دهد. ماجرا فقط آسیب رساندن مدام به حیوانات نیست. ما هر روز خود را به عنوان گونهای از جانداران کره زمین به ضیافت بحران و خشونت دعوت میکنیم. این خشونت را در صف اتوبوس، رفتارهای روزمره و حتی بر سر سفره غذای خانوادگیمان میتوانیم به روشنی تماشا کنیم. چند بار در روز صدای بوقهای ممتد پشت چراغ قرمز امانتان را میبرد یا حتی کودک ۵-۴ سالهتان را تبدیل به سوژه جذاب شبکه اجتماعی تان میکنید. بگذریم که هر صبح کافی است پیچ رادیو را باز کنید تا آمار آخرین کشتههای تصادفات جادهای یا غرقشدگان در دریا و دریاچه را بشنوید. این زندگی خشونتآمیزی است که ما برای خود رقم زدهایم و هر لحظه خود قربانی خود میشویم. روشن است در چنین شرایطی دیگر قدرت انساندوستی یا احترام به هر موجود زندهای را نخواهیم داشت.
«پایگاه خبری گیتیآنلاین درباره صحت یا رد ادعاها قضاوتی ندارد و مسئولیتی نمیپذیرد»