گیتی آنلاین_ گم شدم در میان گمراهی
گم شدن شکل دیگر مرگ است
حال و روزم شبیه پاییزیست
که در آن مرگ، جبر هر برگ است
جای امنی برای رفتن نیست
همهجا گوشهای ولگرد است
پچپچِ موشهای در دیوار
ترسم از این جهان نامرد است
روز و شبها اگر چه تنهایم
دور تا دور من پر از چشم است
توی گوشم صدای زمزمههاست
توطئه شعلههایی از خشم است
صحبتم پخش میشود همهجا
گفتوگوهای سرد و طوفانی
گیج و منگم در این اتاق نمور
چه کسی ضبط کرده پنهانی؟
فکرها در هجوم وحشی خود
در سرم تخم ترس میکارند
روی اندیشهها و باور من
مثل باران همیشه میبارند
کلّ شب را نشسته میخوابم
مثل سرباز خسته از دشمن
روزها خیرهام به سقف اتاق
ناامید از جماعتی لمپن
در سرم مثل پتک میکوبد
تیکتاکی که مرگ ثانیههاست
لحظههایم دقیقههای پر از…
زخمی از شک درون حاشیههاست
قرصهایی نشسته در دستم
هر طرف ردّ پای جاسوسیست
گم شدن در میان هر تردید
عینِ مردن درون کابوسیست
هانی نژاد مقدم
انتهایی نیست، این فکر عجیب
در سرم پیچیده کنج این قفس
جعبهای از جنس کاغذ خانهام
گوشهای کز کردهام بیهمنفس
در دوراهی ماندهام با حال بد
در سکوتی غرق مانند ارس
رنگ زردم را نمیفهمد کسی
حال و روزم نیست، مثل هیچکس
از قفس پر میکشم بی بال و پر
دور خواهم شد ولی مقصد کجاست؟
چشمهایم ابری و بارانی است
در گلویم ردّ بغضی بیصداست
میل خوردن نیست امّا معدهام
دائماً در حال هضم غصّههاست
میروم با جیکجیکی مضطرب
مرگ شاید ابتدای ماجراست…
هانی نژاد مقدم