مقدمه در ده نکته
یکم. این گزارش مبتنی بر حدیث شریفی است که شیخ صدوق در باب ۲۹ کتاب عیون اخبار الرضا(ع) به روایت از حضرت رضا(ع) نقل کرده است. حضرت رضا(ع) سند را به امام حسن مجتبی(ع) و سید الشهدا(ع) میرساند. در ادامه میخوانیم که بخشی از متن حدیث و بیان ویژگی رسول خدا(ص) به امیرالمؤمنین(ع) و بخشی دیگر به هند بن ابی هاله –دایی ناتنی امام مجتبی– میرسد.
دوم. شیخ صدوق در پایان حدیث مینویسد: «اين حديث براى من از مشايخ به اسانيد مختلف روايت شده است و آن را در كتاب «نبوّت» ذكر کردهام و در اينجا از بين طرق مختلف، آن طريق را برگزیدم كه از امام رضا(ع) نقل شده است، زيرا اين كتاب در باره اخبار گوهربار آن حضرت است. تفسير اين حديث را نیز در كتاب «معاني الأخبار» آوردهايم».
باید دانست که کتاب «النبوة» از کتابهای مفقود شیخ صدوق است که به دست ما نرسیده، ولی در قرن ششم به دست جناب قطب الدین راوندی رسیده و روایتهایی از آن را در کتاب قصص الانبیاء نقل کرده است. بدین روی به واسطه راوندی به بخشهایی از آن دسترسی داریم. البته به کمک همان منقولات، بازسازی کتاب «النبوة» انجام شده و این بازسازی منتشر شده است.
سوم. ارزش عمده این روایت، در ترسیم چهره انسانی پیامبر رحمت است؛ سیمایی که در غبار انبوه مطالب جعلی حکومتهای اموی و عباسی گم شده بود. عالمان وابسته به این حاکمان هر چه توانستند، چهرهای از رسول خدا مطابق با رفتارهای زشت خودشان گستراندند. حدیث امام رضا(ع) در اواخر سده دوم به گونه غیرمستقیم، به این تحریف زشت پاسخ میدهد.
چهارم. این روایت هفت بخش دارد: شمایل پیامبر، چگونگی سخن گفتن پیامبر، برنامه پیامبر در درون خانه، برنامه حضرتش بیرون از خانه، ویژگیهای مجلس پیامبر، تعامل پیامبر با همنشینان، و سرانجام، سکوت حضرتش.
پنجم. اگر پیامبر را برای خود اسوه و الگو میدانیم، جا دارد که با فرا گرفتن این گونه احادیث معتبر، چنین ویژگیهایی را همواره پیش چشم خود قرار دهیم و جان و دل و زبان و عمل خود را به این رفتارها نورانی کنیم.
ششم. برخی از اساتید، مانند دکتر احمد بهشتی به درستی گفتهاند که اخلاق، دومین معجزه پیامبر پس از قرآن است. به عبارت دیگر، رسول خدا قرآن را به عنوان کتابی حاوی حقایق وحیانی به مردم عرضه داشت و اخلاق آسمانی خود را به عنوان شیوهای نیکو برای عمل، یعنی تفسیر عملی قرآن، فرادید دیگران گذاشت. بدین روی هر گامی خالصانه که برای ترویج «خلق عظیم نبوی» برداشته شود، گامی برای ترویج کتاب خدا است.
هفتم. ناگفته پیداست که این گوهرهای بیمانند که از گنجینه آسمانی نبوت برمیآید، زمانی در تحول فرد و جامعه به خوبی اثر میگذارد که انسان نسبت به آنها احساس نیاز کند. اگر کسی خود را تشنه نداند، یعنی به دلیل بیماری خاصی احساس تشنگی از وجودش رخت بربسته باشد، زلالترین آب چگونه او را به کار میآید؟
و نیکو گفت شاعر:
بر سرت هر دم طبیب آید، ولیکن چاره چیست
مدّعایت را که؛ جانم خسته و رنجور نیست
هشتم. اگر به اخلاق نبوی تأسّی نکنیم، چگونه میتوانیم خود را از امّت حضرتش به شمار آوریم؟ جای آن است که کمی از هشدارهای عقل و وجدان درونی به خود آییم و سخن خدای را به جان بشنویم که ما را از خشم خود (سوره صف، آیه ۳ و ۴) بر حذر میدارد؛ آنجا که سخنی بگوییم بدون آنکه پشتوانه عمل داشته باشد.
نهم. اینک در این نوشتار، به امید دستیابی فرد و جامعهمان به چنین آرمان والای آسمانی، گزیدهای روان از این گزارش جامع ارائه میشود که به مثابه کتابی کم برگ و پربار، سرچشمهای جوشان برای کسب معرفت نسبت به پیام آور رحمت است و فرصت دستیابی به چنین متن مختصر و معتبری را باید مغتنم دانست.
دهم. در اینجا یاد محقق فقید مرحوم استاد علی اکبر غفاری را بزرگ دارم که این یادداشت، با استفاده از ترجمه ایشان از عیون اخبار الرضا(ع) (که به کمک شاگرد فرهیختهاش جناب دکتر حمیدرضا مستفید به سامان رسانده) با ویرایشی مختصر تدوین شده است. دعای خیر حضرت بقیة الله شامل حال تمامی تلاشگران راه تبیین صحیح مقام والای نبوت و امامت باد.
ارزش عمده این روایت, در ترسیم چهره انسانی پیامبر رحمت است; سیمایی که در غبار انبوه مطالب جعلی حکومت های اموی و عباسی گم شده بود.عالمان وابسته به این حاکمان هر چه توانستند, چهره ای از رسول خدا مطابق با رفتارهای زشت خودشان گستراندند.حدیث امام رضا (ع) در اواخر سده دوم به گونه غیر مستقیم , به این تحریف زشت پاسخ می دهد.
۱.چشمانشان به زمین افتاده بود و نگاهشان به زمين طولانیتر از نگاهشان به آسمان بود.
۲. خيره خيره نگاه نمیكردند.
۳. به هر كس میرسيدند، سلام میكردند.
۴.پيوسته جدی و هميشه در فكر بودند.
۵. در جايى كه نياز نبود سخن نمیگفتند.
۶. گفتارشان سنجيده و كامل بود، نه زيادى سخن میگفتند و نه كم.
۷. كلامشان متين بود، زشت و سبك سخن نمیگفتند.
۸. محبّت ديگران، هر چند كم، در نظرشان بزرگ بود و چيزى از آن را نکوهش نمی كردند.
۹. دنيا آن حضرت را عصبانى نمیكرد.
۱۰. وقتى پاى حقّ در ميان بود كسى ايشان را نمیشناخت و چيزى در مقابل غضبشان تاب مقاومت نداشت تا اينكه حقّ را پيروز گردانند.
۱۱. براى اشاره كردن با تمام دست اشاره میكردند.
۱۲. در هنگام غضب چهره خود را با ناراحتى برمیگرداندند و در هنگام خوشحالى، چشم به زير میانداختند.
۱۳. بيشتر خندهشان تبسّم بود، بسيار زيبا لبخند میزدند و در هنگام خنده دندانهاى سفيدشان هويدا میشد.
۱۴. وقتى به منزل میرفتند، وقت خود را سه قسمت میكردند: يك قسمت براى خداوند تبارك و تعالى، يك قسمت براى خانواده و يك قسمت نيز براى خود.
۱۵. سپس سهم خود را بين خود و مردم تقسيم میكردند.
۱۶. در مورد سهم امّت از وقت خود، روش آن بزرگوار اين گونه بود كه اهل فضل را با اجازه دادن به آنها به اندازه فضلشان در دين، بر ديگران ترجيح میدادند.
۱۷. پیامبر به امور مردم میپرداختند و نکاتی را كه سبب اصلاحشان و اصلاح امّت بود، تذکر میدادند. از احوالشان جویا میشدند و مطالب لازم را بیان میکردند.
۱۸. میفرمودند: افراد حاضر به افراد غائب ابلاغ كنند و هر كس به من دسترسى ندارد، حاجتش را به من خبر بدهید، زيرا هر كس نياز نيازمندى را كه خود قادر نيست نياز خود را به حاكم برساند، در نزد حاكم مطرح کند، خداوند گامهای او را در قيامت استوار خواهد داشت.
۱۹. در محضر آن حضرت فقط همين مطالب مطرح میشد و از هيچ كس سخنی جز اينها نمیپذیرفت.
۲۰. مردم در حالت جستوجو وارد میشدند و با دست پر – و در حالتی که دينشناس و قادر به هدايت ديگران بودند – خارج میشدند.
۲۱. در بیرون از خانه زبان خود را، جز در مواردى كه به ايشان مربوط میشد، حفظ میكردند.
۲۲. در ميان مردم دلها را به خود جلب میكردند و آنان را از خود نمیراندند.
۲۳. كريم و بزرگ هر قومى را رئيس آنان قرار میدادند.
۲۴. از مردم کناره میگرفتند بدون اينكه خوشرويى خود را از آنان دريغ كنند.
۲۵. از اصحاب خود سراغ میگرفتند و دلجویی میفرمودند.
۲۶. از مردم در مورد مسائلى كه بين خود مردم بود میپرسیدند، بدون افراط و تفريط.
۲۷. نيكى را تحسين و تأييد، و بدى را تقبيح و میكردند.
۲۸. ميانهرو و يكسان بودند.
۲۹. هيچ گاه غفلت نمیكردند، مبادا كه مردم غفلت كنند يا خسته شوند.
۳۰. در حقّ كوتاهى نمیكردند، و از حقّ تجاوز نمیكردند.
۳۱. اطرافيان حضرتش از بهترين مسلمانان خيّر بودند، و برتر و بالاتر از همه نزد آن حضرت، کسی بود كه خيرش به همه میرسيد.
۳۲. هر كس نسبت به ديگران بهتر همدردى و كمك میكرد، نزد آن حضرت مقام و منزلتى بزرگتر داشت.
۳۴. در نشستن و برخاستن به ذكر (یاد خدا به زبان) مشغول بودند.
۳۵. هر وقت به مجلسى وارد میشدند، در آخر مجلس مینشستند و همواره به اين كار دستور میدادند.
۳۶. با همنشينان خود يكسان برخورد میفرمود تا كسى گمان نبرد كه ديگرى نزد آن حضرت گرامیتر است.
۳۷. هر كس با آن حضرت همنشين میشد، حضرت در مقابل او آن قدر صبر میكردند كه اوّل خود او برخیزد و مجلس را ترك كند.
۳۸. هر كس به آن حضرت عرض نیاز میکرد، يا با دست پر برمیگشت يا در جواب، به گفتارى نرم و ملايم میرسید.
۳۹. خلق و خوى ايشان شامل حال همه بود.
۴۰. براى مردم همچون پدرى مهربان بودند.
۴۱. در مورد حقّ، همه در مقابل ايشان يكسان بودند.
۴۲. مجلس ايشان، مجلس حلم، حياء، صداقت و امانت بود.
۴۳. در محضر ایشان صدا بلند نمیشد و از كسى هتك حرمت نمیگرديد و لغزش كسى بازگو نمیشد.
۴۴. همه در مجلس ایشان، از روى تقوى با هم برابر و به هم پيوسته و متواضع بودند.
۴۵. افراد بزرگتر را احترام میكردند، به اطفال مهربانى مینمودند، افراد حاجتمند را بر خود ترجيح داده و افراد غريب را پناه میدادند.
۴۶. با همنشينان خود دائما خوشرو و ملايم و خوش برخورد بودند.
۴۷. سختگير و خشن، داد و فرياد كن و بد زبان نبودند.
۴۸. نه از کسی عيبجویى مىكردند و نه تملّق كسى را مىگفتند.
۴۹. در مقابل آنچه دوست نمىداشتند، خود را به غفلت میزدند و به روى خود نمىآوردند.
۵۰. كسى از ايشان نااميد نمیشد و آرزومندانشان محروم نمىشدند.
۵۱. سه كار را كنار گذاشته بودند: بحث و جدل، زيادهروى و آنچه كه به ايشان مربوط نمىشد.
۵۲. سه كار را در مورد مردم انجام نمىدادند: كسى را مذمّت و تقبيح نمیكردند، لغزشها و مسائل پنهانى افراد را دنبال نمىكردند و در موردى تكلّم مىفرمودند كه اميد ثواب داشتند.
۵۳. وقتى سخن میگفتند، همه ساكت بودند و كسى كوچكترين حركتى نمیكرد.
۵۴. هر گاه سكوت میفرمود، ديگران سخن مي گفتند.
۵۵. در حضور ايشان، مجال سخن گفتن را از يكديگر نمیگرفتند.
۵۶. اگر كسى در خدمت آن حضرت سخن میگفت، بقيه سكوت میكردند تا سخن او تمام شود. بعد به كلام اوّلشان بر میگشتند.
۵۷. به هر چه ديگران را میخندانيد حضرت میخنديد.
۵۸. از هر چيز كه ديگران تعجّب میكردند تعجّب میفرمود.
۵۹. در مقابل افراد غريب كه در گفتار و درخواست، رفتار درستى نداشتند، صبر میكرد.
۶۰. [نه تنها خود آن جناب، بلکه] حتّى اصحاب آن حضرت به دنبال افراد نیازمند مىگشتند. حضرت میفرمودند: وقتى نیازمندى را ديديد كه در پىِ برآوردن نياز خويش است، او را كمك كنيد.
۶۱. تملّق افراد ضعيف الايمان و منافق را نمىپذيرفتند.
۶۲. كلام كسی را قطع نمیكردند مگر زمانى كه خود قطع كند يا وقت بگذرد، كه در اين صورت كلامش را يا با نهى كردن و يا برخاستن از مجلس قطع میكردند.
۶۳. سكوت آن حضرت در چهار مورد بود: حلم و بردبارى، حذر و احتياط، سنجش و اندازهگيرى، و تفكّر.
۶۴. سنجش و اندازهگيرى در يكسان نگاه كردن به مردم و يكسان گوش دادن به سخنهاى آنان، و تفكّر آن حضرت در امور باقى و امور فانى بود.
۶۵. حلم و بردبارى را در عين شكيبایى و صبر دارا بودند.
۶۶. چيزى آن حضرت را عصبانى نمیكرد و از كوره به در نمیبرد.
۶۷. در چهار مورد با دقّت و احتياط رفتار میكردند: انجام كارهاى نيك، تا ديگران به آن حضرت تأسّى كنند؛ ترك كارهاى قبيح، تا ديگران نيز ترك كنند؛ كوشش و دقّت نظر در اصلاح امّت خويش و اقدام به كارى كه براى همه خير دنيا و آخرت در پی داشت.
درود خدا بر او و خاندان پاكش باد.