گیتی آنلاین_ اشعاری از «مالک البطلی»؛
قدیمیترین اشک ریزان
باز میگردم
از همین جا که رنج زندگی برمیگردد
سرورم
خسته شدم از عمر
از دلدادگان خسته شدم
کمی بیاسای
بشتاب به سوی گریه
و من قدیمیترین اشک ریزانم
من پیشوای اشک ریزانم
و همه پنجرهها مرا فرا میخوانند به ناله
هر شعری از کنارم میگذرد
مرا از خویش میرباید
و در کنار این پنجره هیچ نیست مگر اشک
اندوه
اینگونه در من ریشه دوانده است
گویا من سوسکی هستم در حجره ندافی پیر
و حتی نامم نیز تشنه است
همان نامی که هرگاه بر زبان میآوردم
مرا سیراب میکرد
حالا دم از خشکی میزند
مالک البطلی
شاعر عراقی
آنقدر از رفتنت در خويشتن پیچیده ام
گاه گاهی نیمه شب
در خودم می پیچم و لای ورق های کتابی می خزم
که زمانی با هم آن را خوانده ایم
مالک البطلی
مترجم اصغر علی کرمی
معنای اين
ها را هرگز نمی دانی
معنای اين را که
چمباتمه بزنم روی خودم
و خوابم ببرد در
خانه گوشواره
های تو اين که تنها باشم
مانند مترسکی
که چشم انتظار است
لباسی نو بر تنش بپوشانند
اينجا همه چیز رو به سوی تاريکی دارد رو به سوی گريه
رو به سوی فرياد
و من بر بالای آسمان غربت اندوهگینم
مالک البطلی